خاطرات کوتاه از شهید مهدی احمد علی نژاد
مادر شهید : یک روز زمستانی که سرما زیاد بود ما نفت نداشتیم. برای کارگران ناهار فرستادم و در پی گرفتن نفت به روستای اجابن رفتم. در صف نفت قرار گرفتم، پیرمردی از دور دید که دستم پیت کوچکی است آمد جلوآمد آن را از دستم گرفت و نفت پر کرد. من به خانه برگشتم وقتی خواستم نفت را درون بخاری بریزم دیدم نفت داخل پیت نیست و همچنین دیدم شیشه سرکه هم نیست. بعد متوجه شدم که مهدی نفت وشیشه را برای ساختن کوکتل مولوتف استفاده کرده است.

فرازی از وصیت نامه
ای مردم حزب الله وهمیشه در صحنه ! از شما میخواهم که درخط رهبر باشید و یک لحظه از رهبر دور نشوید، که با دوری کردن از رهبر ضربه به اسلام خواهید زد .
ای مردم ! خون شهدا را پایمال نکنید و به راهی که شهدا رفتند، قدم بگذارید و اسلحه به زمین افتاده آنان را بر دارید .
ای برادرم ! من میروم اما به تو سفارش می کنم که درس هایت را خوب بخوانی . اگر درس هایت را خوب بخوانی، مانند این است که درجبهه جنگ اسلحه مرا از زمین بر داشتی .
خواهرانم : خود می دانید که حجاب شما بالاتر از کشته شدن من است. پس بیایید حجاب خود را رعایت کنید و با کسانی که حجاب خود را رعایت نمی کنند ، قدم نزنید؛ زیرا آنان که حجاب خود را رعایت نمی کنند، یعنی اینکه خون شهدا را پایمال کرده اند .
پدر و مادرم : ...ازشما تشکر میکنم که مرا آنچنان تربیت نمودید که به راه کج نروم .